عکسهای اردیبهشت 90 - مهدکودک سالار
خیلی وقت بود که نیومده بودم از خاطراتم چیزی بگم. تو این یه هفته ای که گذشت، عمو احسان برام یه جوجه طلایی خریده بود که تو بالکن میزاشتم توی یک کارتن و بهش دون و آب می دادمم. سه روز تو خونمون بود روز چهارم که من از مهدکودکانی برگشتم، دیدم جوجه طلایی گذاشته و رفته من هم خیلی ناراحت شدم
حالا عموم قراره دو تا دیگه برام بخره. مرسی عمو جونم
اینهم از عکسهای مهدکودک من (نظر یادتون نره)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی