پانیذپانیذ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

دختر مو طلایی مامان

تعطیلات 14 و 15 خرداد (مسافرت به نوشهر)

1390/3/17 12:23
نویسنده : مامان پروانه
4,271 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه صبح ساعت 5 از خونه به اتفاق عمه امیره و ایمان به سوی نوشهر راه افتادیم. برعکس همیشه که من تا خود شمال خواب بودم، ایندفعه چون عمه اینام باهامون بودند، نخوابیدم و همش بیدار بودم و تو ماشین می رقصیدم.تشویق هوا خوب بود البته یک کمی خنک بود. توی راه گرسنمون شده بود. بنابراین نگه داشتیم تا یه کمی تغذیه کنیم. من یه کم سردم شده بود و مامانم پتو دورم پیچید. وقتی برامون چایی آوردند، 3 تا بود. که همون موقع من برگشتم گفتم پس چایی من کو؟ آقاهه بهم خندید و رفتم برای یه چایی مشتی که کنارش هم از اون نبات های چوبی بود آورد و همراه با خامه و عسل و پنیر و نیمرو خوردیم. خیلی خوشمزه بود به به به

 

تقریبا" ساعت 10 نوشهر رسیدیم. خیلی ویلای خشگلی بود رو به دریا. بزرگ و شیک و تمیز. ناهار مامان شهلا و خاله نسرین اینا زحمت کشیده بودند و جوجه کباب آماده کرده بودند و ما هم خوردیم و من اصلا" انگار نه انگار دوباره نخوابیدم و شروع کردم با مهرداد بازی کردن.

یه روز هم به اتفاق عمه اینا رفتیم نمک آبرود و سوار تله کابین شدیم و رفیتم بالا. راستش من یه جورایی ترسیده بودم ولی بعدا" خوشم اومد و همش پایین و نگاه می کردم.جای همگی خالی. خیلی هوا خنک و خوب بود و ما هی از خودمون عکس در بکردیم. هی وای من هی وای من

 

بعدش هم رفیتم کافی شاپ . مامان و عمه آش گرفتند برای من هم سیب زمینی گرفتند. ولی من آش مامانم و خوردم. خیلی آش دوست دارم دیگه چیکار کنم. این پشت صحنه منو هم که می بینید همون بالا یه سری حیوان رو تاکسی درمی کرده بودند. من بیشتر از این گربه وحشی که دهنش بره هستش رو خوشم اومد و می گفتم که این شنگول و منگوله توی دهن آقا گرگه و جلوش عکس انداختم.

بعدش هم با تله کابین اومدیم پایین و اون پایین یه کم توی شهربازیش بازی کردم.

 

بعدش هم من تو ماشین خوابیدم و مامانم اینا رفتند ایران کتان و ساعت 11 شب رسیدیم ویلا.

 

فرداش صبح رفتیم کنار دریا. البته طرح سالمسازی رفتیم. خیلی شلوغ بود و جمعیت همه کنار دریا مشغول خوردن و بازی کردن بودند. اون روز خیلی باد می اومد و من اصلا" آب بازی نکردم و لی با عمو ایمان سوار اسب شدیم و خیلی حال داد و مامانم تر و تر ازم عکس می انداخت.  برام هم جایزه یک سطل شن بازی گرفت  و من هم خیلی ذوقیدم.

روز بعد هم غذا درست کردیم (ماهی قزل آلا) و رفتیم توی جنگل و اونجا غذا خوردیم و من کنار رودخونه خیلی بازی کردم. بعدش هم از اونجا رفتیم کنار دریا و کلی شن بازی کردیم و توی دریا رفتم و خیلی بهم خوش گذشت. تقریبا" شب آخر بود. خیلی بازی کردم و شب هم رفتیم شام هتل کوروش و پیتزا خوردیم. خیلی خوشمره بود. جای همگی خالی بچه هاهاهاهاها

 

 

این بود مسافرت سه روزه ما به نوشهر. ایشالله دوباره بریم سفر. شما هم برید خیلی خوش می گذره .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان هلیا
18 خرداد 90 8:48
سلام خاله جونی خیلی خاطرات بامزه و خوبی گذاشته بودی عکسات هم خیلی خوب شده بود مخصوصا" اونیکه کنار دریا موهات به توان n فر شده همیشه به گردش و تفریح باشی عزیزکم بوسسسسسسسسسس
مامان هلیا
25 خرداد 90 11:07
مرسی خاله سافطی. دوستتون دارم. دوستم منی؟
مامان سانای
30 مرداد 90 22:19
سلام خانم خوشگل مو طلایی پانیذ یعنی چی؟ به ما هم سر بزنید


سلام عزیزم. دخترم چون موهاش طلایی و خوشگله . و من عاشق موهاشم. موفق باشید. لینکنون کردم عزیزم