مسافرت 3 روزه به تنکابن

پنج شنبه ساعت 4:30 دقیقه صبح با خاله نیر اینا راه افتادیم و ساعت 8:30 پیش مامانی اینا رسیدیم. شما توی راه خواب بودی. وقتی رسیدیم خیلی خوشحال شدی و همش توی بالکن می نشستی و بازی می کردی. با عرض معذرت باید بگم عکسی از این مسافرت ندارم. چون دوربین رو برده بودم ولی باطریش رو نه. وای وای وای واسه همین عکسی از این مسافرت ندارم. البته چند تا با گوشی خودم و بابات انداختم و در اسرع وقت اونها رو میزارم. سه بار رفتیم کنار دریاو از بس هوای شمال خوب بود شلوارکتو پوشوندم و تو کنار دریا بازی می کردی و کیف می کردی. موهات هم که حسابی فرفری شده بود. خیلی ناز میشی وقتی موهات فرفری میشه. یه روز هم مامانی آش رشته درست کرد و رفتیم جاده 3 هزار و حالش و بردیم. خیلی خوشمره بود و تو هم که عاشق آشی قربونت بردم. اونجا حسابی حال کردیم و بعدش از اونجا همگی رفتیم رامسر. (تله کابین رامسر). اونجا هم تو تاب بازی و سرسره و الاکلنگ بازی کردی و یه سری به ایران کتان زدیم و شما و کامیار اسنک و سیب زمینی خوردید و بعدش اومدیم ویلا. راستی تو این مسافرت شما دیگه دستشویی تو گفتی. (خدارو شکر) و همه رو خوشحال کردی و من قول داده بودم که اگه شما جیشتو گفتی برات جایزه بخرم. تا جیشتو تو دستشویی کردی گفتی مامان برام جایزه میخری؟ خودت هم خیلی خوشحال بودی که جیشتو گفتی عزیزم. ما هم روز شنبه بعدازظهر ساعت 4 راه افتادیم به سمت تهران. ولی راه خیلی ترافیک بود و ما حدود ساعت 10:30 تهران رسیدیم. توی از مرزن آباد خوابیدی و تا خونه بیدار نشدی. البته رسیدیم خونه هم خواب بودی و تا ساعت 3 که بیدار شدی و شیرشیر خوردی و جیش و که تازه یاد گرفته بودی گفتی و رفتی جیش کردی و دوباره خوابیدی. امروز هم که صبح زود بیدار شدی و با بابات رفتید مهدکودک. امروز خاله سافطی زنگ زد و گفت که مثل اینکه کلاس پانیذ و هلیا از هم جدا شده. بخاطر اینکه هلیا دایپر نمیشه ولی پانیذ چرا.......... که من بهش گفتم که شما دیگه جیشتو میگی و خوشحال شد. چون شما و هلیا خیلی تو کلاس بهم وابسته هستید. اینهم از مسافرت سه روز ماه ........... انشاء الله چند تا عکس هم بعدا" میزارم.

این عکس مربوط به همین سفر می باشد که بعدا" اضافه کردم (پارک ارشاد - تنکابن)

این عکسها مربوط به قبل می باشد.