گرفتن پاسپورت شخصی برای پانیذ خانم
از اونجایی که دیگه من، من شدم و دیگه قاطی آدمها شدم. باید پاسپورت جداگونه داشته باشم. دیروز رفتیم عکس انداختیم. آقای عکاسباشی خیلی مهربون بود و همش منو میخندوند. یک عکس خشگل هم ازم انداخت . امروز هم مامانم و بابام رفته بودند برام پاسپورت بگیرند که بهشوند نداده بودند گفتند که باید خود اینجانب اونجا باشم.
بعد مامانم اینا اومدند دنبالم مهدکودک و منو بردند پلیس + 10. اقای پلیس بهم سلام کرد و گفت عمو خوبی؟ منهم خجالت کشیدم. و سرم و انداختم پایین. بعد گفتند که دیگه مشکلی نداره و میتونی بری. منهم با مامانم رفتیم دوباره مهدکودک. ولی من دیگه نمی خواستم برگردم. ولی با اصرار مامانی رفتم چون مامانم دیرش شده بود و میخواست بره سرکار. اینهم از عکس پاسپورتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی