پانیذپانیذ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

دختر مو طلایی مامان

خاطرات این چند روز

1390/4/22 10:36
نویسنده : مامان پروانه
1,169 بازدید
اشتراک گذاری

جند وقتیه که مامانم تنبل و نمیاد مطلب واسه من بزاره. ولی امروز که حوصله اش اومد سرجاش و ...

چند روزه که خونمون فرش نداریم و دادیم که بشورن. من هم که عشق این کارهای اینطوریم. سوار ماشینم میشم و رو سرامیکها ویراژ میدم و خیلی حال میده. این تعطیلی نیمه شعبان ما تهران هستیم و تو تهران می چرخیم . مامانم قول داده که منوم ببره پارک ارم.

ولی اواخر هفته دیگه تعطیلی مامانم شروع میشه و قراره که ما به امیدخدا سه شنبه با قطار بریم مشهد. البته مامان شهلا هم با ما میاد. من خیلی خوشحالم چون دوست دارم که سوار قطار بشم و روز شنبه برمی گردیم و یکشنبه قراره که با مامانی شهناز و بابارضا بریم شمال. تا آخر هفته دیگه. پنج شنبه هم تولد هلیا جونیه . تولد من هم توی مرداده. ولی چون تو ماه رمضون میفته. مامانم قرار شهریور برام تولد بگیره.

خلاصه هفته دیگه خیلی کارها داریم باباجون.

بعدش ایشالله میام و همه رو براتون تعریف می کنم و قول میدم که عکس بزارم.

اینم چند تا عکس قدیمی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

کاکل زری یا ناز پری
22 تیر 90 12:04
چشم خاله جون. حتما" یادم هستید و براتون دعا می کنم. البته اگه قابل باشیم. بوس بوس
helia & sara
22 تیر 90 13:35
مرسی خاله جون . الان که شما هم شمال هستید. ایشالله به شما هم خوش بگذره. جای ما رو خالی کنین.
haleh
23 تیر 90 1:14
مرسی هاله جون. چشمات قشنگ میبینه عزیزم. مرسی از اینکه به ما سرزدی. بوس بوس
لپ گلی
26 تیر 90 18:23
مرسی لپ گلی جون. هر کاری کردم نتونستم تو وبلاگت برم. بازهم سر میزنم. می بوسمت
helia & sara
27 تیر 90 11:45
مرسی خاله جون. لطف داری
الان میخوام برم وبلاگ هلیا رو ببینم. ایشالله که عکس و خاطره گذاشته باشی. با اجازه