اولین خاطره
سلام. امروز دوشنبه ۵/۲/۹۰ ساعت ۱۲ ظهره. انشاء الله از امروز می خوام خاطرات دختر قشنگم و ثبت کنم که بعدا" که بزرگتر شد خاطراتش رو بخونه و بدونه که چقدر من و باباش دوستش داشتیم و داریم.
دختر قشنگ ما روز پنج شنبه ۲۴ مرداد ۸۷ در بیمارستان مادران دیده به جهان گشود. وزن پانیذ ۲۵۰/۳ و قدش ۵۱ بود. خدا رو شکر زردی نداشت. آخه من تو دوره زایمانم انقدر از این مطلب می ترسیدم و خنکی می خوردم که زردی نگیره .
حالا از امروز مطالب جدید را ثبت می کنم.
امروز که دیر بیدار شدی حدودا" ساعت ۱۰ بودکه زنگ زدم داشتی با بابات صبحانه می خوردی. الان هم مهدکودک هستی (سالار). معمولا" دیر از خواب بیدار میشی. مثل بابات خیلی خوابالو هستی.
فعلا" خداحافظییییی
به زودی عکسات هم میزارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی