پانیذپانیذ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

دختر مو طلایی مامان

جایزه مامانی برای من (هورا)

از بس مامانم دیر میاد برام مطلب مینویسه، منهم یادم میره چه اتفاقاتی رو براتون نگفتم.  مامانم قول داده بود که برای من جایزه (ماجرای جیش گفتن) بخره. هفته پیش به اتفاق مامانم رفتیم مرکز خرید سمرقند. رفتیم توی اسباب بازی فروشی. مامان: پانیذ جون چی میخوای برات جایزه بخرم؟ پانیذ: مامان من کالسکه برای پریسا (عروسکش) میخوام. مامان: تو که کالسکه داری. یه چیز دیگه انتخاب کن منهم موندم چی بگم. دیدم روی میز یه میکروفون پایه دار دو میکروفونه گذاشتند. گفتم اینو میخوام. مامانم هم برام خرید. منهم گفتم مرسی مامان که برام جایزه خریدی بعدش هم طبق معمول رفتیم پارک و من به مدت طولانی سوار چرخ و فلک شدم.     اینم ع...
1 خرداد 1390

پانیذ و بد اخلاقیاش

نمی دوم چرا؟ ولی بعضی وقتا از خواب که بیدار میشم بی خودی گریه می کنم و دوست ندارم هیچ کس نزدیکم بیاد. امروز هم از اون روزها بودش که ساعت ٩:٣٠ که از خواب بیدار شدم همش گریه می کردم و بغل بابام نمی رفتم بابام هم همونموقع به مامانم زنگ زد و بهش گفت. مامانم هم از پشت تلفن باهام صحبت کرد ولی ... تا که اینکه بعد از یک ربع اخلاقم خوب شد و نشستیم با بابام یک صبحونه مشتی زدیم تو رگ .  خوب دست خودم نیست چیکار کنم؟ اینهم چند تا عکس قدیمی.     ...
25 ارديبهشت 1390

تعطیلی آخر هفته

چهارشنبه هم از مهد کودک رفیتم خونه مامان شهناز و با هلیا رفتیم پارک. اینهم عکس پارک که سوار چرخ و فلک شدیم و خیلی با هلیا خندیدیم. (البته این عکس دزدیه. از وبلاگ هلیا مامان برداشته ) پنج شنبه خونه مامانی شهناز بودم  و مهدکودک نرفتم. خونه مامانی بهم خوش میگذره چون باهم میریم سبزی میخریم. میریم پشت بوم لباس پهن می کنیم و کارهای دیگه... جمعه هم توی خونه کلی آتیش سوزوندم. اولا" که همیشه که ساعت ١٠ به زور از خواب بیدار میشم، ساعت ٩ مامانم و بیدار کردم و با هم رفیتم توی اتاق من و صبحانه خوردیم و بازی کردیم . بعدا"‌هم بابا رو بیدار کردیم و بابا رفت سلمونی و من و مامانم هم رفتیم پارک روبروی سلمونی  و منهم اونجا کلی با...
24 ارديبهشت 1390

مسافرت 3 روزه به تنکابن

پنج شنبه ساعت 4:30 دقیقه صبح با خاله نیر اینا راه افتادیم و ساعت 8:30 پیش مامانی اینا رسیدیم. شما توی راه خواب بودی. وقتی رسیدیم خیلی خوشحال شدی و همش توی بالکن می نشستی و بازی می کردی. با عرض معذرت باید بگم عکسی از این مسافرت ندارم. چون دوربین رو برده بودم ولی باطریش رو نه. وای وای وای واسه همین عکسی از این مسافرت ندارم. البته چند تا با گوشی خودم و بابات انداختم و در اسرع وقت اونها رو میزارم. سه بار رفتیم کنار دریاو از بس هوای شمال خوب بود شلوارکتو پوشوندم و تو کنار دریا بازی می کردی و کیف می کردی. موهات هم که حسابی فرفری شده بود. خیلی ناز میشی وقتی موهات فرفری میشه. یه روز هم مامانی آش رشته درست کرد و رفتیم جاده 3 هزار و حالش و بردیم. خیلی...
21 ارديبهشت 1390

ماجرای جیش گفتن پانیذ و تعیین تکلیف برای جایزه ها

از وقتی جیشم و میرم و توی دستشویی می کنم خیلی اعتماد به نفسم رفته بالا و هر وقت جیش می کنم،‌به مامانم میگم دیدی جیش کردم دستشویی. مامانم هم کلی از هم تشکر و قدردانی می کنه منم میگم که پس کی برام جایزه میخره دیشب هم رفته بودیم خونه مامان شهلا. اونجا هم به همه اعلام شد که دیگه اینجانب پانیذ خانم ، دیگه دایپر نمیشم و همونجا اجرا کردم و همه کلی منو تشویق کردند  و منهم مشخص کردم که جایزه برام چی بخرن. خودتون هم میدونید که من چی و بیشتر از همه دوست دارم و به همه گفتم برام جایزه آدامس بخرن. باز هم عکس از گذشته ....  منو دخمل خالم در حال خوردن کاهو (البته دندون نداشتیم بیشتر میمکیدیم )   ...
20 ارديبهشت 1390